دلنوشته۱۳
درد و دل یک همیار امید(بیمار مبتلا به ام.اس) با امام حسین (ع)
آقا جان سلام
این روزها عجیب دلتنگت هستم. هر کجا را که نگاه میکنم رنگ و بوی محرم را با وجود بیماری کرونا پر رنگ تر از سال های گذشته میبینم.
عزیز دلم... پای شما که در میان باشد، به راحتی میتوان درد و دل کرد ، با تو می توان حرفهایی زد که با دیگران نمیشود گفت...
آقای من، چشمان بی قرار مادرم، طاقتم را طاق کرده است، تو بگو با بی قراری چشمان پر از اشک مادرم چه کنم؟
چه کنم وقتی از ته دل برای خوب شدن دخترش و همدردهای دخترش با جان و دل دعا میکند، وقتی با صدای بلند پای پرچمت زار می زند و از ته دل خوب شدن من و همدردانم را میخواهد و من نمیدانم چطور آرامش کنم!
مولای من... جواب محمد صالح، پسر کوچکم را چه بدهم وقتی با کلی ذوق میگوید، مادر جان چشمانت را ببند و زود آرزو کن و سریع بگو مژه ی کدام چشمت افتاده؟؟؟ و من با نگاه مادرانه ام میفهمم که حواسش به کدام چشم من است. ولی اشتباهی چشم دیگرم را میگویم چون خوب میدانم آرزویش چیست! و به این زودی ها بر آورده نمیشود!
آقا جان پسرکم فقط ۶ سال دارد او حتی خواندن و نوشتن هم نمیداند تا برایش ام.اس را بخش کنم و بگویم ام.اس دو بخش دارد.
بخش اولش جسمت را میگیرد و بخش دوم روحت را.
اما میتوانم برایش قصه ی دوستانی را که ام.اس دارند را بگویم که چگونه در زندگی با داشتن این بیماری موفق و پیروز هستند و با تمام توانشان از زندگی لذت می برند. قصه ی مردان و زنان موفقی که هر چند پایی برای خوب راه رفتن نداشتند ولی اراده ای داشتند وصف نشدنی که زندگی را برای خیلی از افراد سالم معنا کرده اند.
آقاجان ...دستان قلم شده ات را بر روی قلبم بگذار تا آرام شود این قلب نا آرامم .
مولای من کمک کن و دستانم را بگیر تا از این امتحان الهی سر بلند بیرون بیاییم. تمام دوستانم را کمک کن تا قبل از بیماری، ظرفیت پذیرش این بیماری را داشته باشند. خوب میدانم که این روزها هم تمام میشود و میگذرد و دوای درد بیماران ام.اسی هم به امید خدا پیدا میشود و آرزوی قلبی تمام مادرا ن که برای سلامتی فرزندشان دعا میکنند و آرزوی محمد صالح ها که برای مادر و پدر ام.اسی خودشان دعا میکنند برآورده میشود. آن وقت است که من با اطمینان مژه ی افتاده ی چشمم را به پسرکم نشان میدهم و او خوشحال از اینکه آرزوی مادرش بر آورده خواهد شد.
به امید آن روز.....