دل نوشته ی یک همیار امید(بیمار مبتلا به ام.اس) به مناسبت شب یلدا


در شب یلدای سال ۱۳۹۸ با ام.اس آشنا شدم

برای رسیدن به هر چیزی در زندگی ام تلاش می کنم، از اول هم دختری جسور، بی پروا و قدرتمند بودم و الآن هم هستم.

 داستان من از اینجا شروع شد...
 من کار آموز  سپاه و در حال آماده شدن برای امتحان نهایی بودم، نزدیکی های عصر بود که پاهایم به طرز شدیدی گزگز کرد، طوری که روح و روانم را بهم ریخت. صبح روز امتحان وقتی از خواب بیدار شدم پاهایم مثل همیشه قدرت راه رفتن نداشت. آن روز را به هر حال با هزار و یک سوال و حس های مختلف سپری کردم. خانواده ی عزیزتر از جانم پیشنهاد کردند به پزشک مراجعه کنم که در نهایت تشخیص پزشک معالجم، ام.اس بود.

آذر ماه ۹۸ بود که به توصیه پزشک کورتون درمانی را شروع کردم اما من همان دختر پر انرژی، پر روحیه و کمی هم شلوغ بودم و باید روحیه ی خودم را حفظ میکردم.

 درست در آخرین روز آذر ماه یعنی شب یلدا از بیمارستان مرخص شدم و رفتم به سمت زندگی جدید.
شروع کردم به درست کردن سفره شب یلدا با  تزئینات مختلف: کدو، انار، عروسک های سنتی.
 با نوه هایمان کودک شدم و بازی کردم، پدرم اولین کاری که کرد فال حافظ گرفت، خیلی خوشحال شد گویا حافظ خبر خوبی به او داده بود، حال خوبی داشتم حتی این وضعیت من را به پزشک هم گزارش دادند.

ما هر سال به خانه ی خواهرم و یا یکی از برادرانم میرویم، این شب یلدا نوبت خانواده‌ پدری بود که نشد انشاءالله سال بعد. در نظر داشتم برای نوه هایمان عیدی درست کنم ( برای دخترها دستبند بافتنی و برای پسر ها کراوات یا پاپیون) که متاسفانه به دلیل  وضعیت کرونایی امکانش نیست.

الآن هم ذوق و شوق سال های پیش را دارم اما با این تفاوت که در شب یلدای امسال، ام.اس من یک ساله شد. و چون رنگ این بیماری نارنجی هست پس تصمیم گرفتم خانه مان را با ست نارنجی تزئین کنم. درست است امسال خانه خلوت تر است، اما اشکالی ندارد، برای حفظ جان عزیزانم در خانه میمانم و رسم و رسومات سال قبل را با افراد کمی به جا می آورم.

شب یلداتون خیلی مبارک


Facebook    Google    LinkedIn    Twitter

برچسب ها

  

فرم همراهی

سفارش قلک

تخلیه قلک

بنر همدردی