دلنوشته۱۹
پای درد دل خیلی از مبتلایان به ام.اس و خانواده هایشان نشسته ام
یازده سال است که از خاص بودنم و به قولی از ام.اسی بودنم میگذرد.
این یازده سال برای من آنقدر زود گذشت که احساس میکنم یازده روز بود. در این مدت با اتفاقات خوب و بد زیادی روبرو شدم. مثل آشنایی با دوستان جدیدی که به شکل های مختلف با ام.اس مبارزه و زندگی میکنند. یکی آرام، یکی سخت و یکی سخت تر.
وقتی دلنوشته های همدردهای خودم را که سرشار از امید، بزرگی و شجاعت است می خواندم به ذهنم رسید این مطلب را هم من بنویسم.
لابه لای صحبت های آنها دردهایی است که از ام.اس بزرگ تر هست مثل ترس از گفتن بیماریشان به خانواده، ترس از نگاه ها و دور شدن از دنیای واقعی که حق همه ی انسان هاست. پای درد دل خیلی از همدردهایم نشسته ام و خیلی کم پیش می آمد که در خصوص خود ام.اس حرف بزنند، بیشتر از نامهربانی های ام.اس برایم میگفتند.
پای درد دل مادرانی نشسته ام که ذره ای به فکر خودشان نیستند و فقط به فکر آینده ی فرزندانشان هستند، پای درد دل پدرانی که دست به دعا هستند که قدرت کارکردن را داشته باشند تا شرمنده فرزندانشان نباشند. و در این میان ام.اس هست که رنگ می بازد و شکست میخورد.
تا انتهای دل نوشته ام چند خطی بیشتر نمانده است لطفا پای درد دل من بنشینید تا از دردی بزرگ تر از ام.اس برایتان بگویم که راه حلش در دستان مهربان شماست.
وقتی یک آدم سالم و سرحال تبدیل به یک فردی با بیماری خاص می شود مدتی حال خوبش را گم میکند. پس باید با او مهربان باشیم باید سعی کنیم اخم هایمان را تبدیل کنیم به یک لبخند. حتی اگه برایمان سخت باشد.
ممکن است درکش کمی دشوار به نظر برسد ولی شما در مقابل فردی ایستاده اید که یک چیز بسیار مهم به نام سلامتی را از دست داده است. باور کنید با لبخند و مهربانی شما پنجره های امید به رویمان باز می شود و به ما اجازه می دهد در هوای دلنشین دوستی و آرامش ،آزادانه نفس بکشیم. فقط با یک لبخند تو چنین لحظه های دل انگیزی برایمان خلق می شود و درد بزرگی مثل ام.اس را برایمان بسیار کوچک میکند.
پس مثل خدا مهربان باشید و برای همه آدم ها ی دنیا بویژه ما بیماران خاص دست خدا باشید.
به امید درمان همه بیماری های خاص
دل نوشته خانم خلج از شهرستان خرمدره